راز درخت شاهتوت
در چهارمین جلد از مجموعهی پنج جلدی قصههای شیرین دلستان و گلستان، این قصهها را میخوانید:
آرزوهای مرجان: جمال با یک سینی پر از کاسههای آش، کوچه به کوچه میگشت و به همسایهها آش نذری میداد. جلوی خانهی آرش که رسید، صدای داد و قال او و همسرش مرجان را شنید. آرش و مرجان شش ماه بود که ازدواج کرده بودند و سابقه نداشت که صدایشان تا این حد بلند شود. چه خبر بود؟…
استاد موسی: کمال به مرد غریبه گفت : اینجا امنیت ندارد. چند وقت است که سر و کلهی دزدهای عتیقه پیدا شده است. قبل از تاریکی هوا از اینجا بروید. مرد گفت : نمیتوانم بروم. باید بمانم…
راز درخت شاهتوت: عمهلیلا به دو برادر گفت : قبل از این که این درخت را ببُرید، باید داستانی را برایتان تعریف کنم. بیست و پنج سال پیش من و پدرتان به این آبادی آمدیم و کسی را نداشتیم…
گلاب هاشم: شب، سه خواهر در ایوان خانه در کنار هم دراز کشیده بودند و آسمان را نگاه میکردند. از چند خانه آنطرفتر، صدای قیل و قال مهمانی حاج فرمان بلند بود. باد بودی برنج دمکشیدهی مهمانی را به مشام گلچهره رساند. گلچهره با خودش گفت : روغن برنج را کم ریختهاند…
حسن فری: روزها و شبها پشت هم میآمدند و حسن، دارو را همان طور که عطارباشی گفته بود، به سرش میمالید. روزی از روزها، وقتی جلوی آینه رفت، درست وسط سرش چند جوانهی نازک مو دید…
MAECENAS IACULIS
Vestibulum curae torquent diam diam commodo parturient penatibus nunc dui adipiscing convallis bulum parturient suspendisse parturient a.Parturient in parturient scelerisque nibh lectus quam a natoque adipiscing a vestibulum hendrerit et pharetra fames nunc natoque dui.
ADIPISCING CONVALLIS BULUM
- Vestibulum penatibus nunc dui adipiscing convallis bulum parturient suspendisse.
- Abitur parturient praesent lectus quam a natoque adipiscing a vestibulum hendre.
- Diam parturient dictumst parturient scelerisque nibh lectus.
Scelerisque adipiscing bibendum sem vestibulum et in a a a purus lectus faucibus lobortis tincidunt purus lectus nisl class eros.Condimentum a et ullamcorper dictumst mus et tristique elementum nam inceptos hac parturient scelerisque vestibulum amet elit ut volutpat.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.