دزدان گنج
در کتاب پنجم از مجموعهی پنج جلدی قصههای شیرین دلستان و گلستان، این قصهها را میخوانید :
سقا: اذان مغرب را گفته بودند که کاروان عمو طالب با دوازده گاری و پنج اسبسوار و دو نگهبان مسلح و دوازده کارگر پیاده به دروازهی دلستان رسید. نگهبانان دو گلوله شلیک کردند…
خواب شیرین مشغلام: راستش آقا معلم! از خدا که پنهان نیست، از شما چه پنهان مدتهاست شبها خوابم نمیبرد. فکرهای عجیب و غریبی به سراغم میآیند و خوابهای آشفته میبینم…
دزدان گنج: جهانگیر در چشمی دوربینش ناگهان در میان سفیدی برفها، دو لکهی سیاه را دید که با عجله خود را در میان برفها به سمت جنگل میکشیدند. دورتر، یک گلهی گرگ، آرام آرام در تعقیب آن دو نفر بودند…
بوی دستهای پدر: قاسم چشمهایش را تنگ کرد و محیط مدرسه را از نظر گذراند. چند ساعت پیش در این فضا میدوید و بازی میکرد. یادش آمد دیشب وقت غروب، دلش گرفت و به گوشهای رفت و از دلتنگی برای خواهر کوچکترش گریه کرد. فکرش را هم نمی کرد که با آمدن بابا همه چیز به هم بریزد…
MAECENAS IACULIS
Vestibulum curae torquent diam diam commodo parturient penatibus nunc dui adipiscing convallis bulum parturient suspendisse parturient a.Parturient in parturient scelerisque nibh lectus quam a natoque adipiscing a vestibulum hendrerit et pharetra fames nunc natoque dui.
ADIPISCING CONVALLIS BULUM
- Vestibulum penatibus nunc dui adipiscing convallis bulum parturient suspendisse.
- Abitur parturient praesent lectus quam a natoque adipiscing a vestibulum hendre.
- Diam parturient dictumst parturient scelerisque nibh lectus.
Scelerisque adipiscing bibendum sem vestibulum et in a a a purus lectus faucibus lobortis tincidunt purus lectus nisl class eros.Condimentum a et ullamcorper dictumst mus et tristique elementum nam inceptos hac parturient scelerisque vestibulum amet elit ut volutpat.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.